ازم پرسید فکر نمیکردم اینقدر لاشی باشی بهت نمیخوورد ...
دراز کشیدم پاکت سیگار و باز کردم وسیگار و گذاشتم گوشه لب
خنده ای اوومد گووشه لبم و فندک و کشیدم زیر سیگار...
س کام حبس ...
جوابی بهش ندادم ...
رفتم توو فکر ...
گفتم شش سال پاش موندم ی بار نگف دمت گرم
شش سال باش بوودم با همه چیش ساختم نگفت خیلی مردی
شش سال باش بودم و زندگیموو و جوونیمو سوزوندم نگفت مرامتوو عشقه ...
پ مرد بودن ب چ دردی میخووره ک اگه طرفتم لاشی نباشه لاشیت میکنه ...
ب خودم اوومدم دیدم نیس رفته ...
بلند داد زدم آره من لاشی ام ...
من بد روزگار ...
خواستم خووب باشم نذاشتن...
خواستم مرد باشم مردی ندیدم ...
دل نوشت : سخته مرد باشی ، سخته خووب باشی، سخته بخوای لاشی گری در نیاری، اما وقتی همه لاشیت میکنن از صد تا لاشی لاشی تر میشی ....

  • ازم پرسید فکر نمیکردم اینقدر لاشی باشی بهت نمیخوورد ...
دراز کشیدم پاکت سیگار و باز کردم وسیگار و گ